coach

خودشناسی از دیدگاه مولانا

مولانا

مثنوی از محبوب‌ ترین آثار کلاسیک فارسی هست که در عصر حاضر در داخل و همچنین در خارج از ایران مورد توج‍ّه و اقبال عام و خاص قرار گرفته. شاید بتوان گفت یکی از این دلایل، توجه مولوی به «انسان» و نوع خودشناسی از دیدگاه مولانا بوده است. مسائل و همچنین مفاهیمی که در حال حاضر نیز مورد توجه ج‍ّدی بشر قرار گرفته و شاخه‌های مختلف علوم ‌انسانی، از جمله ادبیات و روان‌ شناسی متاثر از آن می باشد.

آبراهام مزلو، روان‌ شناس انسان ‌گرا، از خود شکوفایی و هنر انسان شدن نیز سخن گفته و نقش جامعه را در خود شکوفایی امری مهم معرفی کرده. همچنین بر این باور است، در جوامعی که شخص از مسئولیت‌ پذیری، آزمودن شیوه جدید، سخت‌ کوشی در اجرای تصمیمات و به صورت کلی از توجه به فرا انگیزش ها برخوردار است، قادر خواهد بود به سوی خودشکوفایی پیش برود. در این جا، افزون بر ایجاد ارتباط بین دو علم ادبیات و روان‌شناسی و نزدیکی زیاد بین اندیشه‌ های مولوی با اندیشه ‌های روان‌شناسی انسان ‌گرا، به بررسی تطبیقی شخصیت خودشکوفا در مثنوی با الگوهای ارائه شده از آبراهام مزلو نیز پرداخته شده است.

هرچند گرایش به انسان در بعضی از ادوار تاریخی کم ‌رنگ شده ولی با این حال توج‍ّه به مفاهیم انسانی، هرگز از نظرگاه اندیشمندان دور نشده. در مغرب زمین در زمان قرون وسطی، انسان مغلوب کلیسا و نیروهای مافوق طبیعی شناخته نیز شده بود، ولی پس از سپری شدن این دوره، بشر ارزش و مقام خود را پیدا کرد و برای خود، حقوق آزادی و انتخاب نیز قائل شد و انسان‌ گرایی شاخه‌ های علوم ‌انسانی را تحت تأثیر قرار داد.

ام‍ّا در مشرق زمین، مخصوصا در ایران، انسان ‌گرایی به مفهوم غربی آن نیز مطرح نبوده، بلکه گرایش های انسان‌ گرایانه متأثر از عواملی مانند دین، عرفان و اوضاع اجتماعی، شکلی دیگر یافته بود. البته این سخن به این معنا نمی باشد که مفاهیمی از قبیل آزادی و مسئولیت انسان، مورد توجه ایرانیان نیز نبوده، بلکه منظور ما این هست که این مفاهیم از متفاوت با دیدگاه غربی، مطرح بوده است.

تحمل رنج و سختی و گذراندن مراحل کار، از ابزار موفقی‍ّت و کامیابی است. آدمی همیشه  برای رسیدن به مدارج عالی ناچار از گذراندن مراحل پست‌ بوده. همانگونه که آبراهام مزلو لازمه رسیدن به نیاز عالی انسان را عبور از سلسله مراتب نیازهای پست‌، یعنی نیازهای فیزیولوژیک، نیاز به حرمت نفس و نایل آمدن به ارزش‌ها نیز می‌داند. بندرت پیش ‌آمده که فردی بدون هیچ گونه تلاشی به موفقی‍ّت بزرگی رسیده باشد. در راه رسیدن به اهداف هر چند امکان دارد، انسان در بین راه چندین ‌بار با شکست مواجه شود، ولی رویارویی با شکست و پذیرش آن با نگرشی واقع ‌بینانه، می‌تواند خود زمینه پیروزی‌ های بعدی باشد. مولوی در بیان این حقیقت که لزوم رسیدن به مدارج عالی ‌تر تحمل شکست و درد است، می‌گوید:

خواسته‌ های انسان، تفک‍ّر او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. روان ‌شناسان نیز بر این باوراند، وقتی که انسان تحت تاثیر سایقهای مختلف قرار گرفت، تمام ارگانیزم او متوج‍ّه و مشغول به آن نیز می‌شود و مطابق با آن عمل خواهد کرد.  خودشناسی از دیدگاه مولانا نیز بدین شکل است که طمع یک سایق و انگیزنده هست که عقل انسان را زایل ‌کرده و او را از دیدن حقایق باز خواهد داشت. البته در  خودشناسی از دیدگاه مولانا این باور  وجود دارد که انسان باید در برابر این گونه سایق‌ها تسلیم آن نشود.

یک حقیقت تجربه شده در زندگی، این است که دوستان انسان، در لحظات گرفتاری او را تنها می‌گذارند و از کمک و یاری دریغ می‌کنند. فرد خودشکوفا که متکی به اراده خود هست و نه دیگران، قادر هست بدون اتکا به دوستی و کمک کسی، آرامش خود را حفظ کند و این را بدون جنجال و کشمکش‌های درونی براحتی قبول کند. مولوی مثل هر عارف دیگری می‌گوید در چنین مواقعی فقط خدا یاور انسان می باشد.

 

 

خودشناسی از دیدگاه مولانا

 

خودشناسی از دیدگاه مولانا در جایی دیگر توضیح می‌دهد: انسان در هنگام ناچاری مجبور است، شرایط  نامناسب را تحمل نماید و اقدام به کاری کند که بر خلاف میل او هست و این تفکر دقیقاً بیانگر این است که او شناخت عینی از موضوعات و دنیای پیرامون داشته است.

مزلو و مولوی، از جمله اندیشمندانی می باشند که شخصیت را از دیدگاه پدیدار شناختی نیز بررسی کرده‌اند. بدون هیچ‌ گونه تعصب مستقیما درک و تحلیل و توصیف می ‌شوند. در حوزه خودشناسی از دیدگاه مولانا دریافت‌های هر شخص از واقعیت را متفاوت با دیگری دانسته و از نظر او هیچ دو دیدگاه عیناً مثل هم نیست.

هنگامی که که یک شیء بر یکی از اندام های حسی ما اثر بگذارد و ما آن را احساس می‌کنیم، با افکارمان نیز آن را تعقیب خواهیم کرد و بر اساس انتظارات و گرایش‌هایی که حاصل تجربه گذشته ماست، آن را تعبیر می کنیم. پس احساس ما، ادراک ما از یک پدیده نیز می باشد. ادارک فردی از یک پدیده با ادراک فرد دیگری از همان پدیده امکان دارد، متفاوت بوده باشد. در داستان موسی و شبان از اینکه موسی توجهی به واقعیت موجود ندارد، مورد سرزنش و ملامت خداوند نیز قرار می‌گیرد.

سادگی و طبیعی بودن

از نظر مزلو سادگی، فطری بودن و حفظ حالت طبیعی و همچنین عدم تلاش برای تأثیرگذاری، ویژگی رفتار افراد خودشکوفا نیز می باشد. این لزوما به معنای رفتاری که به صورت دائم غیر قراردادی باشد، نیست. بعضی ویژگی‌های آن ها همچون سهولت نفوذ در واقعیت، دسترسی آسان تر و دقیق‌ تر به نوعی پذیرش و خودانگیختگی حیوان‌ گونه یا کودکانه، دلالت بر آگاهی برتر آن ها نسبت به تکانش‌ ها،عقاید و به صورت کل واکنش‌ های ذهنی خودشان نیز دارد.

فرد خودشکوفا احتیاجی به تظاهر نداشته و منزّه از حیله و دغل می باشد، چونکه او تمایل دارد، خود را همانطور که هست نشان دهد و از دورویی و تظاهر نیز بیزار است.

در داستان حضرت موسی و مناجات چوپان، مناجات ساده چوپان، نمونه ‌ای از رفتار طبیعی هست که توج‍ّهی به قواعد و رسوم و تکلفات نیز نداشته و به شیوه‌ای کاملاً ساده به مناجات با خدا پرداخته است و حضرت موسی به خاطر این گفتار بی ‌تکلف او، او را مورد عتاب نیز قرار می‌دهد. همچنین خداوند خطاب به موسی می‌گوید به هر کسی عادتی داده‌ام و برای هر کسی شیوه‌ای قرار داده‌ام.

خدا خطاب به موسی می‌گوید ما به زبان و گفتار توج‍ه نخواهیم کرد، بلکه به روان و حال نیز می‌نگریم. بنابراین موسی به چوپان می‌گوید: هیچگونه آداب را رعایت نکن و هر چه می‌خواهی بگو.

در خودشناسی از دیدگاه مولانا افراد خود شکوفا به صورت کلی به مسائل خارج از خودشان نیز توج‍ه می کنند. آنها بیشتر مسأله مدار هستند تا خودمدار، آنها به مفاهیم فلسفی و اخلاقی و ارزش‌ها نیز توج‍ّه دارند. توج‍ّه به این مسئله در مثنوی مولوی نیز فراوان است. مولوی در بعضی ابیات تلاش و کوشش در راه عشق و معرفت الهی را ارزشی والا برای انسان نیز مطرح می‌کند و آن را موضوعی می‌داند که فکر و روح عارف را به خود مشغول می‌کند.

نیاز به خلوت

در خودشناسی از دیدگاه مولانا افراد خودشکوفا قادر هستند بدون زیان رساندن به خودشان و بدون ناراحتی نیز منزوی باشند. افزون بر این تقریباً در مورد همه صادق هست که آن ها خلوت را بسیار بیشتر از افراد معمولی نیز دوست دارند. اکثر مواقع برای آنها امکان‌ پذیر است که دور از صحنه نزاع باشند و از آنچه که سبب آشفتگی دیگران می ‌شود، خود را ‌آسوده و آرام نگه دارند. مولوی نیز خلوت گزیدن را از خردمندی دانسته.

 

نیاز به خلوت

 

استمرار تقدیر و تحسین

در خودشناسی از دیدگاه مولانا افراد خودشکوفا این توانایی شگفت‌ آور را دارند که بارها و به گونه ‌ای تازه و ساده‌ لوحانه، خوبی‌ های اساسی را با احترام، لذّت، شگفتی و با وجد نیز تحسین کنند. هر چند این تجربیات از نظر دیگران می‌تواند بی‌رنگ باشد، اما برای چنین فردی هر غروب آفتابی می‌تواند، به زیبایی اولین غروب نیز باشد و هر گلی می‌تواند به صورت هیجان ‌انگیزی دوست داشتنی باشد. برای آن ها حتی امور لحظه به لحظه عادی زندگی می‌تواند شورانگیز، مهیج و وجدآور نیز باشد.

این احساسات همیشه پیش نمی‌آیند، بلکه گه گاه اما در غیر منتظره‌ ترین لحظات نیز پیش خواهد آمد. این افراد قادر هستند بارها و بارها خوبی های اساسی زندگی و بعضی وقایع جهان هستی را مورد تحسین قرار بدهند و آن وقایع برایشان لذت بخش و شگفتی‌آور باشد.

مولوی می‌گوید: تمام عالم تجلی صورت عقل کل است، ولی اگر با انحراف عقل کل را رنجاندی، صورت عالم در اکثر اوقات تو را غمگین می‌ سازد. چنانکه اگر دل را با پدر بد کنی، دیدار پدر بر غم تو می‌افزاید و نخواهی تنواست روی پدر را ببینی. اگرچه پدر قبلاً نور چشم و راحت جان تو بود. بعد از آن مولوی می‌گوید: من که با این پدر دائما در آشتی ام، این جهان در نظر من مانند بهشت است. هر لحظه شکلی نو می‌بینم و به سبب این تنوع، دلتنگیم از بین می‌رود. پس آنچه در نظر مولوی سبب استمرار تحسین عالم و آنچه در آن است می‌شود، پیوستگی به عقل کل است که عقل الهی و معنوی نیز می باشد.

سخن آخر

از ویژگی‌های فرد خودشکوفا در می‌یابیم که در مورد الگوی درک واقعیت و همچنین برقراری رابطه آسان تر با آن، انطباق بیشتری بین خودشناسی از دیدگاه مولانا و الگوی فرد خودشکوفای مزلو وجود دارد. همچنین مولوی در بیشتر مواقع بر واقعیت‌های موجود در جهان به عنوان قوانینی غیرقابل انکار نیز تاکید کرده. آنچه از نظر او مهم است، نیت درونی فرد و نفس عمل او نیز می باشد.

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *